نام تو، این دلم آغاز شد

نام تو، این دلم آغاز شد
با روی دلت،این جان سرافراز شد
گر سر این دل ، هر چه ها که کشیدم
گر سر این عقل خود هر چه رَمیدم
گوییا باید روم بر دل خاک
یا شوم آنجا میان دو سلام
ای کوته نظر کاهل کوردیده دل بی باک
ای جان دل جانان بی جان
ای صاحب نظریا،نظری کن
ای روح رحیم، دلم را مرحمی کن
ای سلطان سلطنت مُشفِق طلب
ای سلاله ی سلام بی طلب
ای قادر مقدور قَدر و قُدومَش
ای راه رَه بی جان من،همچو سُرورَش
ای کوته نظرم،یا که نگنجی در نظر؟
در نظرم نگنجد نام زیبای رُخَت
ای که در جان جهان جور و ظلم و ستم
تویی تمام رَهنَمایِ راهی که روم
فلّاحا،باش بیاد رَهنمای این سخن


محمد فلاح پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.