می پرد از چهره ام رنگم غروب

می پرد از چهره ام رنگم غروب
چون زمینی زخمی از جنگم غروب

صبح هوشی مطلقم فکری رها
منطقی آزرده و منگم غروب

صبح چون آوای سبز و دلنشین
می شود آشفته آهنگم غروب

صبحدم سرشار قانونم ولی
می رود قانون و فرهنگم غروب

می دوم در هر خیابان مثل باد
می شوم فرسوده می لنگم غروب

صبح ها سرشار حسم مثل گل
بی تفاوت همچنان سنگم غروب


مجید مومن

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.