جان من در گرو جان دگر

جان من در گرو جان دگر
این دل ما بسته به جان جهانیست چو ابر
گوییا باید که جسم را قربانی روحی کنیم
یا که شویم و جان این جسم را تازه کنیم
از این دل آتش‌ها تازه شد
گر زین جوشش این چشمه دلم رفت
گر صاحب این دل بهر هر چه بود بهر غم وجود بود..
گر صورتکی بر چهره نداشت
جان جانان بود و هَوای دل را داشت
گر سر صحبت بازشد
این جان من بی باک شد
روح این جان راهی نیستی شد
درد این جان بهر که ؟ باده ی ناب شد ؟
ار دل من گویی که روید گل ها ‌..
کل ان ها زین غم دل شود بی روح
این دل نایی ندارد

گوییا فقط میل به دیدن تو را دارد

محمد فلاح پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.