تو در فرازی ومن در نشیب

تو در فرازی ومن در نشیب
در بالاترین افق‌ها تو روشنی من،
تنها در پایین‌ترین لحظه‌های نشیب من.
افقی نیلگونت تاریکی ‌و ظلمت را واژگون هر آن در پایین ترین لحظه هایم که باشم
در نیلگون آسمان، تاریکی‌ها را واژگون کنم،
پایین‌ترین لحظه‌هام، زیر سایه ظلمت من.
تو چنان همگون در شرایطم مهمان، همخوان همنوا زیر سایه ظلمت من
در هر شرایطی، تو مهمان همواره من،
هم‌خوان هم‌نوا، زیر سایه ظلمت من.
وجودیت را همیشه دلم خواستگاری می کند از هر گوشه وکناری ساز ودقلی بر پا می کند
در هر گوشه این جهان پهناور تو همسفر با دلم شدی
در پهنای این جهان، تو همسفر دلم شدی،
با دلی پر از آرامش و زیبایی خواسته‌هایم.
مرا تنها نگذار ، مرا با خودم رها نکن ، مرا با خودت به مهمانی اهل صفا ببر
تنها نخواهمت گذاشت، با خودم ترک نمی‌کنمت،
با خودت به مهمانی اهل صفا می‌برمت.
جازبه جذبی تو ، اسیر نوبتم گر مسیر مثبتی همسو شوم.
جاذبه تو، اسیر نوبت من شده،
اگر مسیر مثبت راه یابم، همسو می‌شوم.
یادم ده با تو‌بودن را یادم ده در قالب بی وزنی سبک بار همسفر شوم
یادآور با تو بودن را، در قالب بی وزنی،
سبک بار همسفر شویم و در دل آرامش بیابیم.
راه را باز کن نور رحمتت همسوی تو بی نیاز شوم
راه را باز کن، نور رحمتت همسوی تو شود،
تا بی‌نیاز شوم و در آغوش بخشش تو ساکن باشم.

دلم هر لحظه می تپد برای تو ، بدنبال فرسنگها راه نمیگردم ترا هر گونه که هستی می پرستم
دلم هر لحظه برای تو می‌تپد،
بدنبال فرسنگ‌ها راه نمی‌گردم، ترا هر گونه که هستی می‌پرستم.

هوشیاریم ده ، از خط بلا دوریم ده، هر جا که می روم یاریم ده
هوشیاریم را نگه دار، از خط بلا دوری کن،
هر جا که می‌روم، باری از پاکیزگی بر دهانم.
یاریم ده یاریم ده
یاریم ده، یاریم ده،
در سایه یکدیگر، دل به دل شده.
شادم روزی که هر جنبنده ای هیچم با خود به خاکش نمیبرد
شادم در روزی که هیچ جنبنده‌ای، خاک خودش را با خود نمی‌برد،
همگان در همدیگر باقی می‌مانند، در یک اتحاد جاودانه.

روز رستاخیزم رها جنبنده‌ها از خاک برخاسته و زندگی جدیدی آغاز می‌کنند. بر آن‌ها خیرمقدم و رستاخیزی خوش بحالتان.


اصغر نظری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.