ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شب و باران و تنهایی ، نماندی و کم آوردم
سکوت تلخ قلبم را، نخواندی و کم آوردم
بیا با من بمان امشب ، نگو وقت دگر شاید
ببافم عطر مویت را، نماندی و کم آوردم
تو بارانی و میخواهم تمنایت کنم اما
چنان خشکیده لب هایم، که آهم را کم آوردم
چه دریایی که میدانی گرفتارت شدم اما
چه بیهوده به امواجم رساندی و کم آوردم
صدای قلب من بی تو ، کنار درد و غم پوسید
مرا به قعر یک طوفان، کشاندی و کم آوردم
تو آن آغاز بی پایان شبیه بی کران هستی
برایم شعر چشمت را، نخواندی و کم آوردم
میان دره ی خشمت،پلنگی نیمه جان هستم
به چشمم آسمانت را،نشاندی و کم آوردم
بهار و آشیانم باش اگرچه گریه هایم را
به پاییز وشب و زندان رساندی و کم آوردم
شهلا گرگانی