ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
صبحگاهان شده نوری ز فراتر تابید..
ماه زیبا رخ مان در پس نورش خوابید...
خستگی شد بدر و شوق دوچندان باید...
عطر خوش بوی شقایق به گلستان پیچید...
زندگی از سر و از نو شروع باید کرد...
بین ز سر چشمه ی خورشید امیدها بارید...
شب تاریک و سیه کشته شده،،با لذت ....
به تماشای بهار، پشت سیاهی، آیید ...
کن خدا را تو تماشا به این زیبایی....
کینه از دل برهانید و ز غمها کاهید....
صبح آمد و دگر نیست خبر از ظلمت...
ز سیاهی به در آیید، و سعادت خواهید...
کن خدا بر من سلطان نظری از لطفت...
و نشان نور به دل، همچو مثاله خورشید...
رسول مجیری