تو برای همه بودی

تو برای همه بودی
و اما تو برای من همه
ای همهمه ی هر لحظه ی ذهن آشفته ی من
در وادی این عشق بسی خون جگرها خوردم
نفسی دم نزدم تا نفسی در دم گرمای نگاهت باشم
همدم روز و شب و تلخی دوران و چاشنی شیرین من
هر کجارفتی بسلامت سفرت باد همدل
گهگاهی قدحی نوش به دل
یاد ما جرعه یی سرکش به نوش
ای که در کوی کسان در طرب و نوش
یاد ایام و ره جاده و هر برزن
بگذارش به هوای دل و تن
بر من بگذرد و آنچه بماند آهی
از دل وآله و شیدا سرسخت
نکنم بعد از این عهد و پیمان با کس
که خطا بود هر آنچه بر کس بستم
سفرت خوش، روزگارت سرمست
و لیکن ای یار
نبُوَد شرط و عهدعشق برین طریقت

رها فریدون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.