هنوز در باورم نمی گنجد که دیگر نیستی

هنوز در باورم نمی گنجد که دیگر نیستی
همدم سنگ سردی شده ام که هر روز به مانند کودکی که از سر دلتنگی بغص میکند

و سراغت را میگیرد به سویت می آیم ولی چهره ات هر بار گم میشود لابه لای اشکهایم

بی وفایی های دنیا را بارها و بارها چشیده ام ..
ولی هیچکدام تلخ تر از طعم نبودنت نبود
خلا ندیدن و نبودنت ویرانم کرد....

رونا فرخ

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.