شاید روزی

شاید روزی
پیچکی
بر لبِ بامی اندوهِ ما
را ترجمه کند
یا
در میکده مستی
غمِ ما را زمزمه کند

شرحِ دردمندیِ ما را مپرسید
بدانید
فصلِ چیدنِ سیب از
گونه یِ ما بود
که
نچیدیم لبخنده ای
بی گاه خزان شد

عمریست
زخمها خورده ایم زِ خویشها
که هیچگاه
نه خون آمده است و نه آه

ما
مهتاب
را میزبانِ شبِ آنها کردیم
وفایِ آنها
اما
قصه یِ برف به
تابستان بود


محمود حشمتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.