چه بگویم که به یک شعر دلم راضی نیست

چه بگویم که به یک شعر دلم راضی نیست
عشق من فعل مضارع عملم ماضی نیست

به قضاوت ننشینید که در وقت وصال
به جز آن چشم فریبا احدی قاضی نیست

فهم احساس تو دشوار ولی شیرین است
ماحصل آن که خرابت شده ناراضی نیست

قلمم وقت نوشتن ز تو شاعر شد و بس
درک این حس ابدا‌،حیطه‌ی ریاضی نیست

فاصله گرچه مرا دست شب و قصه سپرد
در دلم غیر وصال نگه ات عرضی نیست


رضا بهادری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.