چه دیدیم ؟ پُشتِ این همه شکوفۀ بادام

چه دیدیم ؟
پُشتِ این همه شکوفۀ بادام
که ، جنونِ عاشقی
دستِ ماراگرفته است ، وُ
سکوتی آرام می وزد
یا میانِ سنگ وُ ستاره
بنفشه می روید


چرا ؟
هیچ گُلی
نامِ تورا نمی داند
حتّا ، گُلِ زنبق
یا سیلابی
برکاشیِ آبی

چه خاطره ها در اشک هایِ ما پیدابود
وقتی که ، عشق را
پشت این همه شکوفۀ بادام
پرنده می دیدیم

چه ساده بود وُصمیمی
آن قابِ قدیمی
که میخ های اَش می ارزید
می لرزیدیم ...


فریدون ناصرخانی کرمانشاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.