دل من بی تو درآن شهر دگر تاب نداشت

دل من بی تو درآن شهر دگر تاب نداشت
آسمان بودی و ماهم به شبت قاب نداشت

نگران بودم و شبگرد خیابان تو چرا
شب آرام نگاهت غم مهتاب نداشت

نم باران زد و من عابر آن خاطره ای
که تو بودی و عطش حسرت مرداب نداشت


من وسیگار و خیابان همه شب همسفریم
به سفر بعد تو چشمم هوس خواب نداشت

ورقی باز نمودم ز تو از دفتر عشق
چه کنم دفتر عشقت غزلی ناب نداشت

ومنم قایق پوسیده ی آماده غرق
که به آغوش تو هرگز ره گرداب نداشت.

مهرداد مظاهری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.