ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
پروانه شدم ، بال زدم ، سوخت دو بالم
دیوانه شدم ، داد زدم ، وای به حالم
بیخود شدم از خویش و از این گردش ایام
نومید و سر افکنده از این طالع و فرجام
مستانه شدم ، باده زدم گاه به گاهی
دل خسته ز می ، باز شدم غرق تباهی
خندیدم و گفتم شود از باده حذر کرد...
از کوچه مستان به چنین حال گذر کرد
حال این منم و حال من و سوخته بالی
دیوانه و بیخود شده ای ، رو به زوالی
نومیدی و مستی ، به چنین درد دچاری
دل خسته ای و خنده کنان ، باز خماری
این بار بسازم به همین بی پر و بالی
عاشق شوم و عشق رسانم به کمالی
بر من دگر آن بال و پر سوخته ننگ است
با بی پر و بالی است که پرواز قشنگ است
بهزاد غدیری