دلهره دستانم را به گرمای دستانت سپرده ام

دلهره دستانم را به گرمای دستانت سپرده ام
میان داغترین آفتاب طلایی مرداد
انتهای آخرین کوچه
درست در جایی که شروع زندگی من است....
تو حک شده ای ....
درون عمیق ترین نقطه ی قلبم
آنجا که اشعارم شکل می‌گیرند
آنجا که نفسهایم جان می‌گیرند
امن ترین جایی
که هیچ تردیدی
برای دوست داشتنت نیست....
دستانت شانه ای است
که گره موهایم را باز می‌کند
تلخ ترین قهوه را ...
میتوانم با شیرینی لبخندت سر بکشم
من با وجود تو هر روز متولد میشوم
و تو چون زندگی
در رگهای خاطراتم جریان داری


مهدیه کیانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.