نگرانم که در این بازی بی رحم زمان

نگرانم که در این بازی بی رحم زمان
باز گردم به حضور دل تو توبه کنان

نگرانم که همین شاخ ترک خورده تر
نتواند که خودش را برساند به خزان

مرگ بر چرخش تقدیر گره خورده به من
کاش از پای بیفتد نفس این دَوَران


گرچه ما آمده ایم، لیک خوشا چشم کسی
که عدم را بپذیرفت و نیامد به جهان

نگرانم که پس از این همه دوری یک روز
دل من باز بگیرد به سراغ از تو نشان ...

حالت زندگی ام بند همین تکرار است؛
نگرانم نگرانم نگرانم نگران ....


حسین وصال پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.