غروب بی رنگ..

غروب بی رنگ..
پاییز و زمستان شده ای
در اندرون خالی بی کسی ها
وتو
رسیده ای به آنچه که من،
هرگز نرسیدن...مغرور
کسی به داد این دل بیمار من
نرسید..
وقتی تبلور عشق آهنگین تو را
درآرشیو جنگ های دوم و سوم...
وکل ویرانی های این کره ی خاکی
هک می کردم..
به بلندای تاریخ نشناخته ی تو
ناشناخته ی من،....

پ.ن
چرا خداوند مرا هرگز به تو نرساند
هیچی نگو...

مهتاب آقازاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.