غم امان نمیدهد مرا ، اخ اگر امان میداد

غم امان نمیدهد مرا ، اخ اگر امان میداد
هرچه میگرفت از من را،بیشترش نه همان میداد
کوچ کرده دلخوشی از من ، گمشده در میان راه
مرا این جستجو انگار ، فقط حدس و گمان میداد
کمی تا قسمتی ابری ، و رگبار پراکنده
عجب اخبار دلچسبی ، خبر از حالمان میداد
قلم برداشته دستم را ، به روی کاغذی خلوت
نه حرفی میزند با من ، نه راهی او نشان میداد
و عشق از دور دوان آمد ، میان خواب و بیداری

تن بی جان شاعر را ، چرا او هی تکان میداد
گذشته کارم از اینها ، به روی دفتر شعرم
نوشتم شعر سرخی که ، فقط اشک به جهان میداد
شبیح مرگ یک شاعر ، همین اندازه غمگین است
دلیل گریه اش باشد ، که لبخند به دهان میداد

علیرضا تاج پرست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.