می رباید دلبری هایت زچشمم خواب را

می رباید دلبری هایت زچشمم خواب را
می کشم دزدانه سر من خلوتِ مهتاب را

جلوه کردی برنمازِ عاشقان در عیدِفطر
زاهد وعابد رها کردند همه!! محراب را

صورتِ زیبایِ ماهت برکه رامدهوش کرد
ماهی بیچاره افتاد از پی اش قلاب را

واژه واژه می سرایم قامت موزونِ تو
دلربایی می کنی مجبورم این اِطناب را

زیر باران می شود رنگین کمان پر رنگ تر
باز می خوانی به بزمت شبنم و شبتاب را

می نوازی سازِ دل با عشوه های دلبری
کوک باید ساز کردو رعشه ی مضراب را

مرغِ بوتیمار می داند حدیث صبر چیست)
انتظارش می شکافد سینه ی تالاب را

سیب سرخِ گونه ها و سرخیِ لبهای تو
در تحّیر برده هم یاقوت و هم عنّاب را

عشوه کن نازی کن و چرخی بزن آهوی من
تا نشانم برلبانت بوسه یِ بیتاب را

می شود پای تو ماند از بس که نیکو منظری
درنگاهم جست جو کن جمله ی (دریاب) را

آتنایِ ربنّایم بوده ای در خلوتم
شاکرم یارب!! دعای زودِ استیجاب را

آبیِ وحشی چمشانت به درویش طعنه زد
جلوه کردی مصرع (سبز قنوتم آب را)

امین رشیدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.