نگاه تیز تو ناگه مرا چه کرده شکار...

نگاه تیز تو ناگه مرا چه کرده شکار...
نجات داده مرا از هجوم گرد و غبار...

از آن نگاه تو ناگه چه بوی عطر خوشی...
وزید و غرق شدم در هوای نابِ بهار

درون رود بهشتی تنی به آب زدم...
شدم سپید و بلورین, به رنگ خوبِ نگار...


و دست های تو سمتم دراز شد گل سرخ...
و با تو سرخ شدم, اندکی به رنگ انار...

درون موی طلایت مرا تو غرق بکن...
سپید و سرخ و طلایی, طلوعِ وصلت یار...

زهرا جعفریان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.