آری نمی خواهم بفهمم ای برادر!

آری نمی خواهم بفهمم ای برادر!
آشفته تر می گردم از فهم فراتر

پرسیدم از روشن ضمیری زندگی چیست
آتش گرفت و سوخت از آه مکرر

وقتی نمی پرسی نمی فهمی و خوابی
وقتی که در خوابی نمی گردی مکدر

آری نمی خواهم بفهمم , چونکه یک عمر
باید بسوزد بی صدا شمع منور

بیداری و هشیاری از آن تو باشد
من راحتم با غفلت و مستی و ساغر

تدبیر من دیوانگی و بی خیالیست
دیوانگی عذریست محکم پیش داور.


اسد زارعی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.