خاطراتت در فضای خانه مهمانِ من است

خاطراتت در فضای خانه مهمانِ من است
نیستی؛ تصویرِ تو در قابِ چشمانِ من است

با خیالت چای می‌نوشیم و خلوت می‌کنیم
همدمِ و هم‌صحبتِ هر روز, فنجانِ من است

در نبودت, آسمانْ تاریک و سرد و ساکت است
ماهِ پشتِ پنجره, تنها نگهبانِ من است


شعر می‌خواندی شبیه موج در آغوش باد
شعر می‌گویم برایت, فصلِ طوفانِ من است

از صدای مهربانت این جهان آرام شد
نغمه‌‌‌ی زیبای تو موسیقی جانِ من است

تارها را با نوازش شانه میکردی مدام
ردِّ دستانِ تو بر موی پریشانِ من است

بذرهای رزِ قرمز در بهارت غنچه کرد
رفتی و پاییز در تقدیرِ گلدانِ من است

حرف‌هایم با تو در انبارِ قلبم خاک خورد
عشقِ تو, یک راز در دنیای پنهانِ من است

من به لب‌های خودم زخمِ جدایی را زدم
کاش بودی, بوسه‌ات تسکین و درمانِ من است

لحظه‌ای لبخندِ تو از یادِ من دور نَمانْد
با منی؛ میخندی و این بغض, پایانِ من است


غزاله سابیزا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.