منم آن درد بی‌درمان که اعجازش صدای توست

منم آن درد بی‌درمان که اعجازش صدای توست
ببخشد آنچه بر من جان, پس از مرگم نوای توست

تو دل را قبله‌ی عشقی, نگاهت سجده‌گاه‌ او
بتا هرچند می‌دانم, یکی دیگر خدای توست

سپردم دل به چشمانت, ندیدی هرگزش اما
گذشتی, زیر پا کردی, دلی که مبتلای توست

تماشا می‌کنم هردم, خموشانه شکست دل
نمی‌گویم, نمی‌بینی چرا؟ دل زیر پای توست

سکوتم شعر می‌گردد, بخوان زیبا نگار من
گهی اندوه هجرانت, گهی شوق لقای توست

ندیدی می‌تپد این دل, برایت بی‌وفای من
بیا امشب دمی بنگر, دلم خون از جفای توست

سر آمد صبر دل دیگر, ندارد تاب هجرانت
به غربت جان دهد امشب, دلی که آشنای توست

به دیدارم نمی‌آیی, کنون چون ای طبیب دل
بیا فردا تماشا کن, بگو مردن سزای توست

گذر کردی چو از خاکم, بخوان شعری برای من
غزل جانی دگر بخشد, مرا چون با صدای توست

فاطمه محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.