شمع صورتت را روشن می کند

شمع

صورتت را روشن می کند

گل سرخی در نگاهم می وزد

که بوی ماه می دهد

عشق

دریای شبانه ای می شود

که نوازش هایمان را

به ساحل می ریزد

در خطی از سفیدی

که تاریکی را از تاریکی

جدا می کند

تو را می خوانم

نفس هایت عمیق تر می شود

و تو آهسته

در سکوت من پایین می آیی

و چون رودی از آب های جوان

درخاک من حاری می شوی

من تو را

با تمام دهان های تشنگی

می نوشم

لب هامان در تاریکی

عباراتی می شوند

که می خواهند

به هیچ کجا نرسند

من لبالب از غریزه ی پروانه گی

تو عطر بالغ صحرایی

و ماه در چشم هایت

آبستن یک رویا می شود

پرویز صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.