کفش‌ها دهن باز کرده‌اند

کفش‌ها دهن باز کرده‌اند
اشک خیابان در مه
می‌سوزاند چشم‌ها را
صدای گلوله
از گوش پنجره‌ها
پرده می‌درد
و پاها در مسیر آزادی
پیاده می‌دوند
شال‌های مشتعل
دست‌ها را گره زده‌اند
موها در باد
به محاق رفته
و سر‌ها بر دارِ بی‌داری
تیر می‌بارد از تیرک خیابان
آسمان ستاره سقط می‌کند
دیوار خون بالا می‌آورد و
شب ,کفن‌پوش
در آغوش کفش‌های جا مانده
جان می‌دهد
فردا کافه‌ها
رزهای بیشتری روی میز می‌گذارند
تا آزادی چند ستون مانده ؟

مهناز نیکفر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.