پشت پنجره

پشت پنجره

چشم های تو چادر زده است

و در قلب من

باران

که هر قطره اش

مرا یاد تو می اندازد

برگ های خاطره

در اطراف پائیزِ تنهائی پراکنده اند

و من

تنها عابر کوچه های دیروزم

در سفر به تو

در احساس پرنده ای در باد

که لانه اش را گم کرده است


پرویز صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.