دفترِ تقدیرِ من،

دفترِ تقدیرِ من،
مملو ز انشای تو
کاهل و پژمرده نیست،
شاعرِ کوشای تو
شب همه مَستان رِسند،
قلب، قلم، قافیه
سینه ندارد دگر،
بیم ز افشای تو
حادثه‌ای دیدنی‌ست،
بوسه به رویا زدن
گونه‌ی سُرخت ز شرم،
لذتِ حاشای تو
وه که چه خوش‌قاب شد،
خاتمه‌ی این خیال
تو به تماشای ماه،
من به تماشای تو!


زهرا میرزایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.