دوست داشتنت ،،

دوست داشتنت ،،
دوست داشتنت وظیفه ام که نبود ،
فریضه ام بود ...
به جا آوردمش، تا پای جان ،،
در هر مکان و در هر دقیقه ای ،،
دوست داشتنت عشق که نبود، آیین بود ،
بدان مشر‌ّف شدم ...
بی قیل و قال و بی بوق و کرنایی ،،
دوست داشتنت نماز که نبود ،
اما گذاردمش ..
شبانه روزی هزار رکعت ...
به وقت صبح و ظهر و شام ،،،
دوست داشتنت زکات که نداشت ،
اما پرداختمش ...
به هر دمی و به هر بازدمی به هر نفس ،،
دوست داشتنت دینی بود ...
که مخفیانه به آن ایمان آوردم،
دینی که جز تنهایی ثوابی نداشت ،،،

عرفان_نظرآهاری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.