ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
زهریست این که اندک و بسیار میکشد
عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار میکشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه بُرد
اول جفاکشانِ وفادار میکشد
وحشی بافقی
کجا در بزم او جای چو من دیوانهای باشد
مقام همچو من دیوانهای، ویرانهای باشد
میان آشنایان هر چه میخواهی بکن با من
ولی خوارم مکن چندین اگر بیگانهای باشد
وحشی بافقی
قیمت اهل وفا، یار ندانست دریغ
قدر یاران وفادار ندانست، دریغ
درد محرومی دیدار، مرا کشت! افسوس
یار، حال من بیمار ندانست دریغ
یار هر خار و خسی گشت درین گلشن، حیف
قیمت آن گل رخسار ندانست، دریغ
زارم انداخت ز پا خواری هجران، هیهات
مُردم و حال مرا یار ندانست، دریغ
وحشی! آن عربده جو کشت به خواری ما را
قدر عشاق جگرخوار ندانست، دریغ
#وحشی_بافقی
مجنون که کمال عشق و حیرانی داشت
مهری نه چو این مهر که میدانی داشت
این مهر نه عاشقیست، مهریست که آن
با یوسف مصر پیر کنعانی داشت
وحشی بافقی
تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم
وقتست که با یار به عشرت بنشینم
بی طاقتیم در ره او میرود از حد
کو صبر که در گوشهٔ طاقت بنشینم
داغ تو مرا شمع صفت سوخت کجایی
مگذار که با اشک ندامت بنشینم
#وحشی_بافقی
هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاینهمه گفتند و آخر نیست این افسانه را