مجازی بودی عشقم به مثل دنیایی مجازی
کنارم بودی گاهی و گاه از من بی نیازی
همیشه آدم مجهول داستان بین ما تو بودی
که گاهی عاشق دیوانه گاه یک نیرنگ بازی
عزیزم باشد تسلیم قلب سر سختِ تو استم
به گشتن عاشق در این جهان خدایی پیشتازی
تو با هر کس نا کس خوشحال هم بودی و رفتی
فقط با دل عاشق من تو هر کجا بودی مجازی
نمی دانم تنها دردُ غم تو من بودم که رفتی
ولی با رفتن خود عاقبت مرا افسانه سازی
سجاد اوسیانی
یک شب گفتی نفرین تو سر من کار نکرد
من را در غم این عشق هم بیمار نکرد
گفتم مجنون هم مثل من لجباز نبود
گفتی نفرین هم با تو من را یار نکرد
گفتم دلبر دیوانه دل نفرین که نکرد
این گونه است نفرین دل تو را بیزار نکرد
از سر شوخی گفتی که ترسیدم تو باز
هم نفرین کن این بار سر من کار نکرد
من در تعجب از قلب بی احساس چون تو
این دل عاشق را هیچ کس آزار نکرد
من جنگیدم هر بار این دل غم تو دید
آخر این محبت ها هم تو را دلدار نکرد
سجاد اوسیانی
دوستت دارم ولی اصرار را توبه کردم
عاشقی کردم ولی انکار را توبه کردم
هر کجا ابراز کردم مسخره ها شدم من
عاشقی کردن به غم بسیار را توبه کردم
عشق او در گوشه قلبم بود هرگز ندیدش
از گناهی عاشقی این بار را توبه کردم
یاد دلبر می دهد هر روز آزار من را
هر دقیقه بر دلم آزار را توبه کردم
من نمی دانم کجا باید روم تا نباشی
من ولی این عشق ناهنجار را توبه کردم
در وجودم مرگ دل را هر دقیقه که دیدم
بعد آن هر روز غم تکرار را توبه کردم
من فقط یکبار با دل عشق ابراز کردم
هر کجا دیگر نگو اقرار را توبه کردم
سجاد اوسیانی
رفت هم چو پرنده از این شهر پرواز کرد
عشق را ندید و با من سر جنگ آغاز کرد
رفت تا غم عشق او در جوانی پیر کند
آخر این غم عشق سر دیوانه گی ها باز کرد
من که گفتم عشق من را می کشاند گوشه قبر
این سخن نشنید از من خود را لجباز کرد
رفت تا یک روز بشود درد غم در کنج دلم
عاقبت با رفتنش من را ترانه سا ز کرد
در مقابل عشق او دادم همه هستی و قلب
او فقط بر عشق من یک عمر خنده ناز کرد
فکر کردم چند روزی او قهر باشد و دور
رفت با لج از زندگی من به دائم پرواز کرد
من که یک عمری بدهکارم به این دل
رفت برای آن رقیبان عشق را ابراز کرد
سجاد اوسیانی
امسال هم نیامدی این دل نگران شد
گذشت به درد سال عاشق بی تو خزان شد
عاشق به درد عشق رخ دلدار که سوخت
در عشق یار عاقبت مجنون به فغان شد
یک عمر من صبر نمودم تا تو بیایی
شاید که عشق من تو هم مشهور جهان شد
گفتم که دل چشم به راهت است که بیایی
هرگز نیامدی چشم عاشق نگران شد
این دل که در تعجب از سردی تو شده
جنگید عاقبت به غم این عشق نهان شد
با عشق رخ تو عمر عاشق رو به فنا شد
هرگز نیامدی ببینی که چنان شد
سجاد اوسیانی
سال نو آمد و فصل بی مهری زمستان هم گذشت
فصل های کهنه و پژمرده این جهان هم گذشت
سال نو یعنی آغاز نو یک شروع مجدد در خودت
بی خیال گذشته فصل سختی جان هم گذشت
اگر امسال خیری ندیدی و صد بار قلبت شکست
فصل های خوب و خوشحالی بی دلان هم گذشت
شاید که امسال بر تو تنها زمستانی بوده و بس
سال نو آمده و بی مهری آن زمستان هم گذشت
در این سال نو قول بده خوشحال باشی تا آخرش
فصل های سخت و پر اندوه این زمان هم گذشت
سال نو را با این یک جمله کوتاه آغاز کن و بگو
فصل موفقیت سر رسید و امتحان هم گذشت
سجاد اوسیانی
تا مجنون شدنم فاصله ی نیست صبر کن
تا ویران شدنم در گوشه ی خود سر کن
من تا به ابد عاشق تو می مانم و می سوزم
تو تا به ابد از عشق منی دیوانه عذر کن
یک عمر با همه ی شهر بر سر تو درگیر بودم
تو با ترس ندیدین مرا خون به جگر کن
از قصه عشق فقط یک دل خون مانده به من
هر روز تو با خنده ی خود مرا زیر و زبر کن
اگر از عشق تو بسوزم که غمی نیست
یک بار بیا از عشق با رقیبان گذر کن
تو دلبر زیبا که سراسر از لطف خدایی
از روی لطف بیا بر من دیوانه نظر کن
من دیگر تسلیم تو ام در عشق و محبت
با دست خودت عشق مرا پر ز ثمر کن
سجاد اوسیانی
دقیقا احساس شعرم از تو آغاز می شود
گویا کلی جهان با تو هم آواز می شود
تو دلیلی لبخند هر شب و روز ام هستی
آن زمانی که دلت کمی لجباز می شود
تو دیوانه ترین معشوق در کلی جهانی
آن زمانی که می دانی عشق با تو آغاز می شود
این جهان با عشق تو جان می گیرد همیشه
گر چه دلت گاه گاهی پر از راز می شود
من که می دانم در جهان مثل تو هرگز نیست
در هر رقابت این عشق تو ممتاز می شود
من نمی دانم چرا از کلی جهان فرق داری
شبیه ی قصه ها که اول و آخر از تو آغاز می شود
تو را در شعر سعدی و شهریار خوانده ام
مثل که عشقت در هر بیت در اهتزاز می شود
باشد قبول دیگر نمی گویم دوستت دارم
شاید به ناخواسته عشق تو ابراز می شود
سجاد اوسیانی
تو دیگر در دعا های هر شب ام نیستی
در مناجات با خدایم در تمنایم نیستی
من شب روز تا سحر از خدایم خواستم
برو دیگر در میان خواسته هایم نیستی
من شب و روز در فراقت گریه ها کردم
پس برو دیگر لایق اشک چشمانم نیستی
من فراموشت کردم و دیگر در قلب من نیستی
این تو و این عشق تو باعث دلتنگ بودنم نیستی
برو با هر کی خواهی بعد از این یار باش
بعد از این دیگر لایق این قلب پاک ام نیستی
من تو را صد بار از خدا خواستم ولی هرگز نشد
حال خوب می دانم که لایق دعا هایم نیستی
من شب و روز در فراقت شعر ها نوشتم
بعد از این دیگر تو لایق این اشعارم نیستی
سجاد اوسیانی
صدای گریه های غمگین کسی می آید
که در فراق معشوق صبرش به سر می آید
بعد از این قلب اش تا ابد خونین خواهد بود
دیگر تا به قیامت اندوهگین خواهد بود
یدالله هر شب روز گریه ها خواهد کرد
بعد از این از فراق سیده اش یاد خواهد کرد
بعد از این بغض در گوشه ی قلبش می ماند
که تا ابد از غم جانسوز نگارش می نالد
هر شب روز کنار قبر فاطمه خواهد رفت
صدای هق هق اش تا آسمان خواهد رفت
هر کجای این شهر خبر فاطمه خواهد بود
خبر از دلتنگی علی در فراق فاطمه خواهد بود
سجاد اوسیانی