کمی بیشتر بمان که خاطره هایم ,

کمی بیشتر بمان که خاطره هایم ,
برای نبودت عکاسی کنند
وساحل برای ردّ پایمان هنر نمایی؛
کنارم بمان تا تکّه ای از شامگاه
تاکلمات تسخیر شده ی باران
تصنیف هایی که از شانه هایمان بالا می رود
وردّ,رفت وآمدشان در پهلوی ستارگان گم؛
با حضورت زمان را به درّه ای عمیق ,
تبعید خواهم کرد
و تمام عقربه هارا خرد؛
درآسمان تهی از ماه ,
عکس تورا قاب می کنم
واز سوراخ زمان؛
افکار را به سمت سفینه ی وجودت سوق؛
سیاهخانه ی چشم هایم را,
با نگاه کاغذی ات روشن کرده ام
وآرام گوشه ای زمزمه میکنم؛
بیا تا
سلسله ی زخم هایم به کودتای خود پایان دهد
بیا تا دردهای نمکسودم ,
کفش های چروکیده اش را بپوشد
وعزم سفرکند.
آمدنت موسیقی نت های چنگ
و دولاچنگی است که با زخمه ی دستهایم ؛
بر زخم دلم خواهد نواخت
بیا که بهانه هم بهانه ی تو را دارد
ای شاهراه تمام بودن ها


فاطمه شایگان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.