بهترین حالم خدا داند ، که در چشمان توست

بهترین حالم خدا داند ، که در چشمان توست
بهترین جایم خدا داند ، که قلب و جان توست
تا کجا باید گریزم ، حال من بهتر شود
من که می‌دانم، دوایم صورت خندان توست
از لبانِ قندِ تو صد قصه دارم ، وای من
پای بوسه در وسط باشد ، لبم قندان توست
ناگزیرم که تورا هر شب به خواب خود بَرم

تا بدانی طعم کابوسم فقط هجران توست
آتش روزِ قیامت را تو بر پا کرده ای
سوختم خاکسترم تاج سرِ قلیان توست
طعم اشعارم نمیسوزد به دور از تو ولی
خوب میدانم از امشب، این قلم سوزان توست

فاطمه شایگان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.