ز وفا نرگس چشمان تو را باز تمنا کردم

ز وفا نرگس چشمان تو را باز تمنا کردم
به امید گل رخسا ر تو من . دیده ی خود وا کردم
دل من یافت ز تو . قبله ی نورانی خویش
تبر عشق تو شد کارگر و حمله به بتها کردم
من تو را دیدم وحسرت کش چشمان توام ای ساقی
من جوانی دلم را به رهت . هدیه به شبها کردم
گفته بودی تو نگارا که به تیمار دلم می کو شی
وعده دادم به دل غمزده . امروز و فردا کردم
تو فریبا که به دل مژده ی دیدار نگاهت دادی
لب فرو بستم و با دیده ی پیمان شکنت . تا کردم
لب تو خواست بگیرد ز من آن بوسه ی ناب
دم نیاوردم و با سرخی لبهات . مدارا کردم
آمدم تا به سپارم به تو من .این دل شیدا شده را
نفسم رفت و از آن تیرگی ی چشم تو پروا کردم
دیده ات غمزه فروش و لبت افسوس کنان .رندانه
چشمان به ره مانده . ز غمها ت .چو دریا کردم
دیده ات تاب دلم بود و لبت پی طوفان می گشت
ز فراقت دل محنت زده را منزل غمها کردم
غرق در سیل فنا بودم و امید نبودم در دل
چه ستمها بکشیدم ز تو . شبها چه خدایا کردم
گر چه خوا هش ز لبت.یار.مرا کوشش بی حاصل بود
من ز اکسیر نگاهت .دل دیوانه مداو ا کردم
دل تو خواست .جفا. با دل سودا زده ی غمگینم
من مجنون دل در خون شده را در بغلت جا کردم
بس که زیبا رخی و خوشگل و زیبا دهن و سرخ لبی
بنشستم به برت . روی تو را سیر تماشا کردم
ز برم یار پری چهره مرو . دل مشکن با هجرت

صدف گم شده را . در دل دریای تو پیدا کردم

نادر خدابنده لویی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.