| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
ز وفا نرگس چشمان تو را باز تمنا کردم
به امید گل رخسا ر تو من . دیده ی خود وا کردم
دل من یافت ز تو . قبله ی نورانی خویش
تبر عشق تو شد کارگر و حمله به بتها کردم
من تو را دیدم وحسرت کش چشمان توام ای ساقی
من جوانی دلم را به رهت . هدیه به شبها کردم
گفته بودی تو نگارا که به تیمار دلم می کو شی
وعده دادم به دل غمزده . امروز و فردا کردم
تو فریبا که به دل مژده ی دیدار نگاهت دادی
لب فرو بستم و با دیده ی پیمان شکنت . تا کردم
لب تو خواست بگیرد ز من آن بوسه ی ناب
دم نیاوردم و با سرخی لبهات . مدارا کردم
آمدم تا به سپارم به تو من .این دل شیدا شده را
نفسم رفت و از آن تیرگی ی چشم تو پروا کردم
دیده ات غمزه فروش و لبت افسوس کنان .رندانه
چشمان به ره مانده . ز غمها ت .چو دریا کردم
دیده ات تاب دلم بود و لبت پی طوفان می گشت
ز فراقت دل محنت زده را منزل غمها کردم
غرق در سیل فنا بودم و امید نبودم در دل
چه ستمها بکشیدم ز تو . شبها چه خدایا کردم
گر چه خوا هش ز لبت.یار.مرا کوشش بی حاصل بود
من ز اکسیر نگاهت .دل دیوانه مداو ا کردم
دل تو خواست .جفا. با دل سودا زده ی غمگینم
من مجنون دل در خون شده را در بغلت جا کردم
بس که زیبا رخی و خوشگل و زیبا دهن و سرخ لبی
بنشستم به برت . روی تو را سیر تماشا کردم
ز برم یار پری چهره مرو . دل مشکن با هجرت
صدف گم شده را . در دل دریای تو پیدا کردم
نادر خدابنده لویی