| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
ای عشقِ بزرگ،
ای رودخانهای که دیگر به دریا نمیریزد!
چگونه باید به این دستهای خالی توضیح داد که یک عمر، آغوشِ تو بزرگترین کشور من بود؟
ما جنگلهای خاموشی بودیم،
در زیرِ آفتابِ سرسخت
و اکنون، فقط صدای تبر به گوش میرسد،
صدایِ شکستنِ تندیسِ آن لحظههای زیبا.
بیا، یک بار دیگر قدم بگذار بر بَرگهای زردِ این اندوه، بگذار این پاییزِ بیانتها، با حضورِ تو اندکی سرخ شود،
اندکی خوشبو...
من نمیخواهم فراموش کنم،
چون فراموشی وظیفهی قلب است،
و قلب من دلخوش به همین وفاداریِ تلخ می تپد
وفادار است به آنچه که دیگر باز نخواهد گشت...
صبا یوسفی صدر

