ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
وقتی غرورت لکهدار شد...
دیگر نه میتوانی برگردی به آن روزهای بیریا
نه میشود مثل قبل چشم در چشم شد
و لبخندی زد بیهیچ درد و غم
وقتی غرورت لکهدار شد...
دیگر مثل شیشهای شکسته میمانی
که هر تکهاش خاطرهای است
ولی هیچوقت، دوباره کامل نخواهد شد
گاهی دلت میخواهد فراموش کنی
اما یادها، مثل خوره، میخورندت
و غرور، همان غرور سابق نیست
وقتی غرورت لکهدار شد...
دیگر نه صداقت به چشم میآید،نه رفاقت
همه چیز رنگ باخته میشود
مثل عکسی که آب خورده باشد
و تو میمانی با بغضی نگفته
که هر لحظه میخواهد بیرون بزند
ولی زور میزنی، میخندی،که مبادا کسی بفهمد
وقتی غرورت لکهدار شد...
دیگر دنیایت کوچک میشود
مثل همان قطرهی باران
که روی شیشهی سرد میغلتد و میرود
بیآنکه به جای خود برگردد!
وقتی غرورت لکهدار شد...
دیگر نمیشود مثل قبل با اعتماد حرف زد،با دل باز خندید،
چون هر نگاه پر از شک است،
و هر لبخند، مثل نقابیست که روی زخمت میگذاری
وقتی غرورت لکهدار شد...
هیچ چیز مثل قبل نخواهد شد، ولی باید یادت باشد که
حتی خاکستر هم روزی میتواند آتش شود
و تو دوباره از نو باید بسازی خودت را
قویتر، با دلی که هزار بار شکست ولی هرگز شکست نخورد
پس، صبور باش و بگذار روزها بگذرند
حتما روزی می رسد که ستارهای بدرخشد
در دل شبهای تنهاییات.
سید رضا آقازاده