باران باشد
تـ♥ـو باشی
یک خیابان بی انتها باشد
به دنیا میگویم... خداحافظ!
گروس عبدالملکیان
حالا که رفتهای، بیا
بیا برویم
بعد مرگت قدمی بزنیم
ماه را بیاوریم
و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم
بعد
موهایت را از روی لبهایت بزنم کنار
بعد
موهایت را از روی لبهایت بزنم کنار
بعد
موهایت را از روی لبهایت…
لعنتی
دستم از خواب بیرون مانده است.
هر نتی که از عشق بگوید زیباست
حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که
در انتظار صدای توست …
گروس عبدالملکیان
نُتی را که سال ها گم شده بود
در دست های پیانوی پیر
پیدا کرد .
دختر بلند شد
و دامنش ، در رقصی قدیمی جان گرفت !
دختری هفتاد ساله..
دامنی هفت ساله..
و دلی که ، تازه داشت به دنیا
می آمد ..!
#گروس_عبدالملکیان
ایستاده ام در اتوبوس
چشم در چشم های نا گفتنی اش .
یک نفر گفت :
" آقا ؛ جای خالی ، بفرمایید "
چه غمگنانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف می کنند.
گروس عبدالملکیان
از میانه های شعر
میدانستم
پای کسی در میان است
بی انصاف
لااقل میگذاشتی
شعر تمام شود ..
#گروس_عبدالملکیان
چشم های بسته، بازترند
و پلک، پرده ای ست
که منظره را عمیق تر می کند
بگذار رودخانه از تو بگذرد
و سنگ هاش در خستگی ات ته نشین شوند
بگذار بخشی زنده از مرگ باشی
و ریشه ها به اعماقت اعتماد کنند
جنگل،
تنها یک درخت است
که در هزاران شکل
از خاک گریخته است
"گروس عبدالملکیان"
از کتاب "پذیرفتن"
بر فرورفتگی های این سنگ
دست بکش
و قرن ها عبور رودخانه را حس کن
سنگ ها
سخت عاشق می شوند
اما فراموش نمی کنند
"گروس عبدالملکیان"