ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یک نفر از تو به ما هم خبری خواهد داد
عطری از پیرهنی یا اثری خواهد داد
از همین کوچه که رفتی به دلم افتاده
نوبهاری دگری برگ تری خواهد داد
آی ای جان دو عالم به فدایت روزی
اینهمه ناله و زاری ثمری خواهد داد
ما به انفاس مسیحای تو ایمان داریم
که دعای تو قضا و قدری خواهد داد
نرگس چشم غزلخوان تو ای آیه عشق
مژدگانی به دل در به دری خواهد داد
گاه گاهی به تماشا بنشینی خوب است
ذره ای را نگهی بال و پری خواهد داد
این شب تیره که آبستن پایان خود است
عاقبت پا به طلوع سحری خواهد داد
علی معصومی
یک حرف دگر مانده بگوئیم و دگر هیچ
دست از سر دیوانه بشوئیم و دگر هیچ
در گسترده قامت و زیبائیت ای باغ
دلداده به یک شاخه موییم و دگر هیچ
کی می رسی ای خاطره ی سبز بهاران
تا در تب و تاب تو بروئیم و دگر هیچ
خاریم و سر راه تو روییده که روزی
از نافه مشک تو ببوئیم و دگر هیچ
چون می گذرد فرصت بی حاصل ایام!
جامانده این راز مگوییم و دگر هیچ
در صحنه بی رونق عالم چه خبر بود؟
ما آمده ایم از تو بجوئیم و دگر هیچ
علی معصومی