خوشا به حال درختان که عاشق نورند

خوشا به حال درختان که عاشق نورند
و دست منبسط نور
روی شانهء آن‌هاست...


سهراب سپهری

و من آنان را به صدای قدم پیک بشارت دادم.

و من آنان را
به صدای قدم پیک بشارت دادم.
و به نزدیکی روز،
و به افزایش رنگ!
به طنین گل سرخ،پشت پرچین سخن‌های درشت.
و به آنان گفتم
هرکه در حافظهٔ چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشهٔ شور ابدی
خواهد ماند...

سهراب سپهری

من، و دلتنگ، و این شیشه‌ی خیس.

من، و دلتنگ، و این شیشه‌ی خیس.
می‌نویسم، و فضا.
می‌نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.


سهراب سپهری

تو فقط سنگ نزن

تو مرا آب نده
تو مرا دانه نده
به خدا هیچ نخواهم
تو فقط سنگ نزن
میرنجم ...

من در این تاریکی

من در این تاریکی

فکر یک بره روشن هستم

که بیاید علف خستگی‌ام را بچرد.

و من ‏‌‎در طلوع گل یاسی

و من
‏‌‎در طلوع گل یاسی‌
‏‌‎از پشت انگشت های‌ تو
‏‌‎بیدار خواهم شد..


سهراب سپهری‌

همیشه فاصله‌ای هست

همیشه فاصله‌ای هست
دچار باید بود

سهراب سپهری

دستم را به سراسر شب کشیدم؛

دستم را
به سراسر شب کشیدم؛
زمزمه‌ی نیایش
در بیداری انگشتانم ترواید؛
خوشه‌ی فضا را فشردم!
قطره‌های ستاره
در تاریکی درونم درخشید؛
و سرانجام؛
در آهنگ مه‌آلود نیایش
تو را گم کردم … !

#سهراب_سپهری

باید امشب بروم.

باید امشب بروم.
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست،
رو به آن وسعت بی‌واژه که همواره مرا می‌خواند.‌..

سهراب سپهری

روزی خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.

روزی
خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.
در رگ‌ها، نور خواهم ریخت.
و صدا خواهم در داد:
ای سبدهاتان پر خواب!
سیب آوردم، سیب سرخ خورشید.

#سهراب_سپهری