ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حال که دلم با شرحه ای از برق نگاه در رجا مانده
شراری از آتش شوقش در خلوت دل بجا مانده
تیشه ها فرهاد بر پیکر بیسُتون به عشق شیرین زد
قامت رعنای مجنون خمیده در هجر لیلا مانده
گرچه امروز هم از دیار زندگی بس شتابان می رود
غمی نیست، غنیمتِ فردا در گستره ی دنیا مانده
چو سیلابی اگر فراقش سامان من اینک ببرد
محزون نشود دلم تا پاکی پهنه ی دریا مانده
هرچند از حافظه ی دنیای کوچکم رخت بر بست و رفت
سر خوش و مسرورم که نشانش بر تارک دنیا مانده
به آوازی حزین دنیایم شرح هجرانش می سرود
هر گوشه از عالم چکامه ای در وصفش بجا مانده
ز خاموشی غرقه گشتم در سنگینی دریای سکوت
لب دوخته ام اما در سرم هنوز هزاران صدا مانده
همه گریزان از من و من گریزانم از هستی خویش
بی پناهی شهد است گر بدانی پناهی از خدا مانده
نوای من از نای آن نی محزون مولانا رسید
خوش الحانی که در بحر وجود از نیستان جدا مانده
تورج امیری
روی سر حصارهای دنیایم
روزی نه چندان بعید
چون دیوار برلین آوار می شوم
مستانه و سرخوش از این ویرانی
در قامت سروی بلند و پر افتخار
از سنگینی خواب زمستان بیدار می شوم
سر راه ابری غم های زمانه اینبار
مانعی با صلابت تر از دیوار می شوم
در شگفتم از لغزش های بی اختیار
که روزی آخر، از فراز مصنوع خویش
به آنسو می نگرم دیگر بار
و اسیر تعلقات بی مقدار می شوم
روز از نو، می شود روزگارم ز نو
آغاز تکاپویی دوباره و دشوار
باز هم آواری برای انکار می شوم
در حکایت نبرد من با من
به جولانگاه حیات اسیر تکرار می شوم
تورج امیری
باز هم کلافه و بی حوصله ام
تجسم پاکت سیگار من کجاست
یارای ایستادنم بر پای نیست
شانه های دیوار من کجاست
زانوانم سست بی حوصله اند
تکیه گاه پر اقتدار من کجاست
زندگی جز رنج مدام نیست
آن من حوصله دار من کجاست
تورج امیری
از او که می خواهم بگویم
تراکم واژه بسیار می شود
گزینش سخت و سنگین
ذهنم اسید حصار می شود
اولین واژه را که بر می گزینم
توصیف چشم یار می شود
تورج امیری
تا دیده ام به سیمایت گشوده می شود
صد شعر حزین در دلم سروده می شود
ز روی تو گر بر گیرم دو دیده ی گریان
خیالت به دیده ی دل نموده می شود
گر خواهم خیال خوشت ز دل بزدایم
زِ هَر صوت خوشی وصفت شنوده می شود
همره همواره ی خوابهای آشفته ام
چون هشیار شوم از دلم زدوده می شود
شعرم گرچه از هجر تو آوازیست حزین
زین حزن شیرین شوقم افزوده می شود
تورج امیری
کاش می توانستم از بر بخوانم
آخرین دلنوشته ام را برایت
وقتی دلم دیکته می گفت
دستم جرات درست نوشتن داشت
کاش در کتابت اشعار پریشانم
جایگزین نمی شدند افعال مجهول
در ساختار درهم تنیده ابیات
یا منادای ساختگی و مخاطب مجعول
نقشی ضمیری نداشتند بجایت
کاش همه را به تو می گفت دلم
و می خواندم از بر برایت
تورج امیری