ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سایهای در شب دوید، گمشده در موج سرد
خاطراتی را شنید، از صدای باد و درد
لحظهای چرخید و رفت، بینشانی از امید
پلک شب لرزید و من، خیره بر آیینهام
دستهایم شعله شد، شعله ی شبهای تار
سردیام در باد رفت، ناتمام ماند آن کار
بیصدا راهی شدم، راهی رؤیای یار
خندهای خشکید و من، خیره بر آیینهام
نورها از صبح رفت، سایه بر دیوار ماند
چشم بغضی را چشید، اشک بر لبها نشاند
آمد از رؤیا گذشت، با سکوت من نماند
ماه شب خوابید و من، خیره بر آیینهام
خاطراتی سرد بود، در دل شبهای دور
چشمهایم رنگ باخت، در غبار غار کور
باد با اندوه رفت، خنده هم کرده عبور
لحظهای تابید و من، خیره بر آیینهام
خواب شب در موج سرد، نالهای در باد ماند
رد اشک از دیده رفت، بغضِ در فریاد ماند
نغمه ای خاموش شد، صورتی در یاد ماند
حال من را دید و من، خیره بر آیینهام
باد سرگردان وزید، از دل شبهای دور
نالهای گم شد ولی، شد قدمها سوت و کور
گریهای در را شکست، بغض هم پژمرد و نور
لحظهای لرزید و من، خیره بر آیینهام
زخم شب در باد سوخت، نالهای گم شد ز درد
سایه در خاموشی فتاد، درد را قلاب کرد
لحظه هایم سنگ شد، شد شب و دیوار سرد
راه من پیچید و من، خیره بر آیینهام
ماهان خلیلی