از آن روز که من
غرق در آب شدم
رازها فهمیدم
قطره بودم اما
رفته رفته شده بودم دریا
تا به اقیانوسِ
چشم تو وصل شدم
چه تماشایی شد
همه دنیایم
من تو را فهمیدم
با تو مأنوس شدم
با تو رفتم تا ماه
راه هایم شده باز
من از آن اول میدانستم
موج ها در خوابند
قصه اینگونه نیست
ما همه دریاییم
ما زلال و پاکیم
ما نباید که ز هم دور شویم
راز ما وحدت ماست
فائزه اکرمی
تازگی ها دلتنگی هایم پا را فراتر از گاه به گاه گذاشته و
بقدری زیاد شده اند که کاملا مماس بر هم قرار دارند.
حتی مجالی نیز برای دم و بازدمی عمیق نمی دهند.
اما,
اما بد حادثه این است که؛ نمیدانم سبب این دلتنگی های بی وقفه
را و تمام رنجم هم, از همین است.
زیرا اگر معلولی را علتی یابی,
شاید, شاید بتوان التیامی برایش یافت.
مثلا
اگر دلتنگ شخصی بشوی, یا به سراغ خودش میروی,
یا اگر دستت از خودش کوتاه باشد,
با خیالاتش گپ میزنی تا قدری آرام کنی بیقراری هایت را.
اگر دلتنگ مکانی خاص باشی نیز,علاجی دارد
همینطور در مورد زمان,
در مورد زمان نیز, با یک سیر و سیاحت مساله تا حدی حل میشود
اما دریغا
دریغا که دلتنگی های مبهم و مرموز علاجی ندارند جز ...
شیما رحمانی
توبه کردم , که دگر عاشق یاری نشوم
دل نبندم
می ننوشم
ساغر و ساقی نخواهم
عهد بستم , که تو را یار نبینم
آتش عشق نبینم
نپذیرم
نگریزم
نشوم خام تو
امّا نتوانم .
به چه حالی که تو را دیدم و من
توبه شکستم.
عباس عابدی
آن هنگام
که قطره ها می چکد
از اسمان چشمانت
و می غلتند
مروارید گونه
بر گونه های گلگونت
قلبم را
به هم می فشارد
در آغوشت می فشارم
و غصه هایت را
در صندوقچه ی دلم
حبس می کنم
که دور کنم از
قلبت
همه ی غصه هایت را
مریم ابراهیمی
فریاد زدم:
-چرا درختان را از انتها بر زمین نکاشتند
که ریشههای آنها در آسمان نفوذ کند
احمد رضا احمدی
کمی بیشتر بمان که خاطره هایم ,
برای نبودت عکاسی کنند
وساحل برای ردّ پایمان هنر نمایی؛
کنارم بمان تا تکّه ای از شامگاه
تاکلمات تسخیر شده ی باران
تصنیف هایی که از شانه هایمان بالا می رود
وردّ,رفت وآمدشان در پهلوی ستارگان گم؛
با حضورت زمان را به درّه ای عمیق ,
تبعید خواهم کرد
و تمام عقربه هارا خرد؛
درآسمان تهی از ماه ,
عکس تورا قاب می کنم
واز سوراخ زمان؛
افکار را به سمت سفینه ی وجودت سوق؛
سیاهخانه ی چشم هایم را,
با نگاه کاغذی ات روشن کرده ام
وآرام گوشه ای زمزمه میکنم؛
بیا تا
سلسله ی زخم هایم به کودتای خود پایان دهد
بیا تا دردهای نمکسودم ,
کفش های چروکیده اش را بپوشد
وعزم سفرکند.
آمدنت موسیقی نت های چنگ
و دولاچنگی است که با زخمه ی دستهایم ؛
بر زخم دلم خواهد نواخت
بیا که بهانه هم بهانه ی تو را دارد
ای شاهراه تمام بودن ها
فاطمه شایگان