پَرت ترین گوشه ی دنیا

پَرت ترین گوشه ی دنیا
با مزاری بی سنگ
برای شاعری که
نشان درجه یک فرهنگی – هنری
به خود نچسبانده
کافی ست
سیاست چقدر درست است !
چگونه می شود
به کسی که رفته اش هم
سهم خواه نیست
سهم داد !
کمتر می شود
کسی که
در " شهر دشوار حنجره ها "
" خواب های فلزی " می بیند
شاعر ِ بی طرف نبوده را
به نام بداند !

حتی وقتی سیاهی ِ
فصل غلیظ گیسو
بالاترین رنگ است
شاعر ِ رفته
باز
پَرت ترین گوشه ی دنیا را
پایتخت می کند ...


نسترن خزایی

...باز هم خون شتک می زند

...باز هم
خون شتک می زند
بر شیشه ای که
از حافظه اش
گلوله ی تاریک
خارج نمی شود
جای پنجره ام را
عوض می کنم
باز هم...


نسترن خزایی