ما غرق خویشیم، قفل هاست بر زبانی

تف می کنند هر روز ، شرف را به خاکدانی
به ارزنی جو هم دادند، آن دنیای جاودانی
امروز برادرکشی بود، فردا خدا داند
زبان قاصر از این بلایا، نیست قدر بیانی
این شهر دگر یاد برد، اسم اجداد خود را
در آتشِ فراموش، سوخت بیرق کاویانی
امروز اگر کلاهی بر سر من نگذارند
دانم که برداشته دیروز، آن هم به تازیانی
ما راه نجات دانیم، جرات نجات نداریم
ما غرق خویشیم، قفل هاست بر زبانی


علی عبداللهی نیا