هزار فروردین هم که از راه برسد ،
زمستانِ من تمام نشدنے است ...
سبزه
گل
و تمام روز هاے زیبا
با تو کوچ کردند ...
مگر بـــــے تو ،
فصلے هم بهار مے شود؟!!
و اینک
پاییز رسید پررنگ و میوه.
چه دیر پا بود انتظار من.
پانزده بهارِ سراسر شادکامی زمین را در آغوش کشیدم،
و هرگز از آن جدا نشدم
تا
پاییز راز خفتۀ خود را
در جانم زمزمه کرد.
((آنا آخماتووا))