ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شبیه کودکی گرسنه ام
که در میان مذهب زاده شدم
و اینک
در بندِ مسلمانی
بیاد می آورم کوچه ی یهودی ها را
که همبازی کوردختری یهود
خاطره ای هرچند کوتاه
عمریست برآنم که بلند فکر کنم
هر دو نشسته
روی پله
گذر کرد پیرزن
و از دست سخاوت تکه ای تازه نان
به من داد و نیم نگاهی
چهره می دزد از دخترک
شاید گر رهگذری یهود
می گذشت از مسیر
دو تکه از محبت می داد
به من و کور دختر
و در چشمِ اعتقاد فرق نمی گذاشت
بین من و دخترک !
این چه مسلمانی است ؟
هر دو کودک
بی تفاوت از دخترک
پرده بر رحم کشید مذهبش
و رقم زد
خاطره ای تلخ ...
مرتضی حامدی