زیبا شود به کارگه عشق، کار من

زیبا شود به کارگه عشق، کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را…
فروغی بسطامی

غلام آن نظربازم که‌خاطر با یکی دارد

غلام آن نظربازم که‌خاطر با یکی دارد
نه مملوکی که هرساعت نظر با مالکی‌دارد ...

فروغی بسطامی

گــر در میـــان نبـاشد پای وصال جــــانان

گــر در میـــان نبـاشد پای وصال جــــانان
مـردن چــــه فــــــرق دارد با زندگانی مـا

تــــرک حیات گفتیم کـــام از لبش گرفتیم
الحق که جای رشک است بر کامرانی ما

چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی

چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی

بر دشمنان نشستی دل دوستان شکستی

سر شانه را شکستم به بهانه تطاول

که به حلقه، حلقه زلفت نکند درازدستی

به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم

ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی

#فروغی بسطامی

تا دست ارادت به تو داده‌ست دلم

تا دست ارادت به تو داده‌ست دلم
دامان طرب ز کف نهاده‌ست دلم

ره یافته در زلف دل آویز کجت
القصه به راه کج فتاده‌ست دلم

فروغی بسطامی

مو به مو دام فریب دل دانای منی

مو به مو دام فریب دل دانای منی
پای تا سر پی تسخیر سراپای منی
من همان روز که چشمان تو دیدم گفتم
که ز مژگان سیه فتنهٔ فردای منی
می خورم زهر به شیرینی شکر تا تو
بت شیرین دهن و شوخ و شکرخای منی
من و شور تو که از سلسلهٔ زلف بلند
همه جا سلسله دار دل شیدای منی

#فروغی_بسطامی

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد

یک فرقه به عشرت درِ کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سرِ انگشت گزیدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

(فروغی بسطامی)