ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
صبح ها
از شفق رد نگاهت
گل خورشید......
آنگاه که مژگان تو در رقص تماشا
برگُرده ی پلکت به سَما می برد این جان
آید به سراغ دل من حس عجیبی
از تو نفس شعر
تسبیح کنم در دل هر آن
این را که تورا دوست بدارم
بگذار برایت بگویم
ای شوق مداوم به تمامم
از عیش تماشا
ای آن دل و جان......
در من فوران می کند از ذوق
اکنون به هزاران منِ دیگر
در این من ویران شده در تو
در لحظه ی بودن به تماشا
آنجا که تو باشی
غرق نگهت می شوم
ای جذبه ی جذاب.....
سلول به سلول وجودم
در لحظه و هر آن
در قاب نگاهت که قیامت بکند جان
بر تارک جانم
آید به قیام از نگه پر تب و تابت
آن جانِ وجودم به تمنا و تقا ضا
زانو بزند در برت ای حضرت دلنوش....
تسلیم تر از واژه ی تسلیم
تسلیم ترینم به تو ای شعر ترین شعر
در جام وجودم
ویرانی جان و دل من ارزش آن داشت
ویران بشود با گل لبخند نگاهت
صبح است
بتاب ای شفق ناز
با رد نگاهت
گل خورشید...
قد قامت تسلیم ببندم به نماز نگهت جان
سرمست زاین عیش
ذکرم همه این باشد و گردد
در وقت ستایش
ای آن که خدا کرده خدایت
ای عشق تر از عشق
با عشق تورا دوست بدارم
با عشق تورا دوست بدارم
با عشق تورا دوست بدارم
حسین گودرزی