من دلخوشم بایاد تو جانا تو از جبران بگو

من دلخوشم بایاد تو جانا تو از جبران بگو
کی می رسد آخر بسر این هجر از پایان بگو
چو می رسدبانگ جرس برکوه ودامن میزنم
این کاروان عزم کجاست ازروح سرگردان بگو
گیرم کجا از توخبر افسرده شد این دل ز غم
گفتی صبا داردنشان از درد وهم درمان بگو
کاشانه گشت ویرانه و راهی به وادی جنون
دلخوش به آن آبادیم از آن سرو سامان بگو
شورش اگر کرداین دلم جرمی سزاوارش نبود
حکم وصال ای دادرس تعلیقم از زندان بگو
دادی به فردایم نویدچون می رسد گفتی امید
اکنون که سالی رفت وباز امروز واز الان بگو
ای ابر پرمهر بهار این دل شده چون شوره زار
پس کی گذارت می رسد از شر شر باران بگو
رنجی که بردم از برت ازکوه وصحرا در پیت
مجنون منم لیلی تویی از زاری و حرمان بگو

امیر شکوهیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد