صدیقه طاهره است و نامش زهرا

صدیقه طاهره است و نامش زهرا
مادر به امامت است وصف اش کبرا

سوگند به روزی که تنش کرد سپر
تا حرمت همسرش بدارند اعداء

بشکست کمر و طفل خودش سقط نمود
اُفتاد زپا به پیش چشم مولا


دردش ز در و میخ و کلون در نیست
بشکست کمر و دلش ز اَعداء یکجا

دیدست که همسرش چگونه بردند
دست بسته به سوی عهد و پیمان تنها

این روضه ی همسر علی تنها نیست
این داغ پیمبر است و آلِ طاها

کاظم بیدگلی گازار

گوسِفندی بودم و پشمین بدن

گوسِفندی بودم و پشمین بدن
عاشق پرسه زدن اندر دمن

گنده گشتم فربه و چاق و تپل
نام من مصداق آدمهای خل

تاکه روزی فلّه ای کردن سوار
با عزیزانی دگر اندر فشار

گشت دنیا بر سرم یکدم هوار
کردنم قربانی و پایم به دار

تکه تکه کردن و بخشی به سیخ
مابقیِ لاشه ام آویز میخ

تازه فهمیدم که آن اَبله منم
سرخوش گشتن پی صحرا منم

یا چرا او عاشق و من دلبرش
دائما دنبال من روی خرش

من هوای پادشاهی داشتم
زیر پشمانم خدایی داشتم

پند گیر و همچو من احمق مباش
دلخوش نازی که میگردی نباش

گر ندانستی چرا یونجه نثارت میکنند
آید آن روزی که بر منقل کبابت میکنند


کاظم بیدگلی گازار

هر کسی خواهد که اجرایی کند بر صحنه رُل

هر کسی خواهد که اجرایی کند بر صحنه رُل
چون عروسک خیمه شب بازی کند لرزان و شل

هر درخشان آهنی دیدی مپندارش طلا
ورنه آید تا بنامی خار بر دیوار گُل


کاظم بیدگلی گازار

اگر که نِی سر خود بر ورق نمی سایید

اگر که نِی سر خود بر ورق نمی سایید
سیه نبود و مرکب به خود نمی مالید
وگر زقامت بلندش به خود نمی بالید
به لب نمی نشست و زماتم نمی نالید


کاظم بیدگلی گازار