گاهی آنقدر واقعی خیال می کنم

گاهی آنقدر واقعی خیال می کنم
که واژه ها هم خندشان می گیرد
با این حال فکردن به تو
به من هویت می بخشد
که بی تو
بودنم چه قدر گمنام ست !
پرویز صادقی

جای خالی ات تنها مکانی ست

جای خالی ات تنها مکانی ست
که من با خودم چه قدر حرف می زنم
در سکوتی که زبان تنهائی ست

پرویز صادقی

دست هایم، آه دست هایم !

دست هایم، آه دست هایم !

این پروانه های بی چراغ

که بوی گریه می دهند

کجاست شعله های چشم تو ؟!

کو خنده های دست من ؟!

آیا هنوز می شناسی ام ؟

که نام ها از یاد می روند

وقتی کسی صدایشان نمی زند

پرویز صادقی

مرا سرزنش نکن

مرا سرزنش نکن
خیال ست دیگر
به هر جُرمی سرک می کشد
و دست هیچ قضاوتی به او نمی رسد
که با تو من گناهی کبیره می شوم
پر از آثار انگشت عشق


پرویز صادقی

نیستی که ببینی

نیستی که ببینی
چگونه فاصله ها
مرا زنده زنده می خورند !
پرویز صادقی

من تو را به خوشبختی بدهکارم

من تو را
به خوشبختی بدهکارم
دِینم گردن دست های توست
پرویز صادقی

تو را دست گل ها

تو را دست گل ها

امانت سپرده ام

کافی ست گل سرخی

سرفه کند

تا جهانم زیرُ رو شود


پرویز صادقی

تو را با قلب تمام پروانه ها

تو را با قلب تمام پروانه ها

دوست خواهم داشت

وقتی از آسمان دلم

گل می چکد از لب باران عشق تو

و "دوستت دارم" تنها صدائی ست

که از نغمه زار شعر من

به گوش چشم های تو می رسد

چشم هائی که در آن

رؤیای من نفس می کشد

پرویز صادقی

و من به انتظار تو

و من به انتظار تو

در درون خود

تنها نشسته ام غصه می خورم

که تا آمدنت زنده بمانم

بی تو حس می کنم

همه مرده اند !


پرویز صادقی

دلم لک لکی ست

دلم لک لکی ست
که در لانهٔ قدیمی شان
آمدن جفتش را انتظار می کشد
پرویز صادقی