پلک که می زنی

پلک که می زنی
روزم هزار بار شب می شود

پرویز صادقی

به تو ماتم که می برد

به تو ماتم که می برد
دهان خیالم باز می ماند
انگار دلم می خواهد
بی تأخیر عاشق شوم
جوری که گوئی پیش از تو
هرگز نبوده ام
تا از صفر با تمامِ من
عاشقت باشم

پرویز صادقی

بی تو دلم

بی تو دلم
آن کشتی در ِگل نشسته ای ست

که دریایش رفته است
پرویز صادقی

تو آن دریائی

تو آن دریائی
که عشق به کرانه می آورد
پرویز صادقی

و چه خوشبخت واژه هایم

و چه خوشبخت واژه هایم

که با تو

چشم در چشم می شوند

و با طعم لب هایت

به خانه بر می گردند

واژه هائی که در نگاهت

به گل های سرخ جهش کرده اند

در عطرُ بوی مدامِ تو

پرویز صادقی

تمام دارُ ندار من از عشق

تمام دارُ ندار من از عشق
همین خیال های خامی ست
که تنها موسم رسیدنشان
فصل آمدن توست

پرویز صادقی

اینجا باران ست

اینجا باران ست
و این قطره های قدیمی
که مرا پیش تو می برند
آنجا را نمی دانم

پرویز صادقی

پائیز سبز دیده ای ؟!

پائیز سبز دیده ای ؟!

من همانم

که از خیال تو بهار می نوشم

پرویز صادقی

زندگی که صد بهانه می شود

زندگی
که صد بهانه می شود
برای گریستن
عشق تو را رو می کند
که صدها بهانه می شوی
برای خندیدن


پرویزصادقی

از تو که می نویسم

از تو که می نویسم

شبیه پروانه ها که از پیله گی

جهش می کنند به گل

آنقدر فرق می کنم

که دیگر خودم را نمی شناسم

و این خاصیت عشق ست


پرویز صادقی